دو پله تا خدا



انسان دوران کودکی را که پشت سر گذاشت وارد جامعه و ارتباط با دیگران می‌شود. کم کم یاد میگیرد که خود را با دیگران مقایسه کند و می فهمد که با دیگران متفاوت است. در بعضی موارد کمبودهایی دارد و عقب تر است، و در بعضی موارد برتری هایی دارد و بالاتر است. به برتری های خود و خانواده خود می بالد و افتخار می کند و غرور و منیت را تجربه می کند. از کمبود هایش هم رنج می برد و ناراحت و غمگین می شود. سعی می‌کند از هر راهی شده کمبود هایش را برطرف نماید. خود را به دردسر می اندازد و به بیراهه می رود و به کارهای خلاف روی می آورد و به دروغگویی کشیده می‌شود.
این روند معمول زندگی انسان است که اگر یک پدرومادر خوب و یا یک مربی آگاه و دلسوز و مهربان نداشته باشد، حتمن پایش می لغزد و به کارهای خلاف روی می آورد و به دروغگویی و ظلم عادت می‌کند.


انسان به تنهایی به رشد و تعالی نمی رسد، آزاد نمی شود و به حضور نمی رسد. 

انسان در جریان تعامل با دیگران است که به کج اندیشی ها، نادانی ها و بدکاری های خود و دیگران پی می برد و اگر به این تجربه‌ها بی توجه باشد یقینا نمی تواند راه سعادت را از راه شوربختی تشخیص دهد و خود یا دیگران را نجات دهد.

جامعه و فرآیند تعاملات اجتماعی انسان در جامعه است که خرد ساز است و انسان فقط می‌تواند از طریق تعاملات اجتماعی به خرد دست پیدا کند. انسان اگر بخواهد به خدا و آخرت هم برسد باید از پل جامعه و تاریخ و دنیا عبور کند وگرنه نمی تواند بدون تعامل با دیگران به رشد و تعالی برسد. 

کار خداوند همانطور که مولانا گفتن کن فی است نه موقوف علل ، ولی کار ما انسانها در دایره دنیا و جامعه موقوف علل است و سازمان ها و نهاد های اجتماعی را باید صرفاً بر این اساس بنیان گذارد. تا بتوانیم راه سعادت را پیدا کرده و بپیماییم. 

پس انسان و جامعه مثل بذر و زمین، لازم و موم یکدیگرند و یکی بدون دیگری به رشد و تعالی و محصول و حاصلخیزی نمی رسد. 

پیامبر گرامی اسلام اگر چهل سال میان مردم مدینه و دیگر شهر ها زندگی نکرده بود و آداب و سنن و رسوم اجتماعی و فرهنگ منحط و افکار و اندیشه های بزرگان و خردمندان سایر ادیان مثل یهودیان و مسیحیان را ندیده بود و به تنهایی فقط در یک بیابان و دور از اجتماع و شهر و مردم زندگی کرده بود پیامبر نمی شد. پیامبر به بودن و هستی و وجود و خدا ایمان داشت و راه راست را و راه نور و روشنایی را از تاریکی و جهل و گمراهی و دروغ و فریب، با عقل خود شناسایی کرد و حرکت کرد و پیامبر شد. من نمی‌گویم هر که مثل پیامبر عمل کند حتمن پیامبر اولوالعزم مردم میشود اما یقیناً پیامبر خود میشود. 

برای اصلاح آدم هایی که حاضر نیستند پیامبرانه عمل کنند و خود را از درون و به میل خود اصلاح کنند و به نور و روشنایی گرایش پیدا کنند، باید راههای دروغ و فریب و کسب درآمد حرام را بست. 

نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس

ملالت علما هم ز بی علم بی عمل است. 

حافظ

علم چندان که بیشتر خوانی

چون عمل در تو  نیست نادانی

سعدی

ایمان و عمل صالح و تفکر و حرکت بر اساس حق و صبر کردن که در سوره والعصر آورده شده است، به تنهایی برای یک انسان دور از جامعه و اجتماع حاصل نمی شود. لقمان را گفتند ادب از که آموختی گفت از بی ادبان. یعنی نباید فکر کنیم که راه سالم ماندن و پاک ماندن این است که باید از جامعه دور شویم، بلکه بر عکس.


عقربه قطب نمای وجودی هرکس دوسر دارد، یک سر آن جهت دل پاک یا خدائیت انسان را نشان می‌دهد و و سر دیگر آن دل آلوده یا من ذهنی و شیطانی انسان را نشان می‌دهد.

تنها در فضای آرام ذهنی و روحی روانی است که این قطب نما درست کار میکند و عقربه جهت های درست را به ما نشان میدهد، وگرنه در مواقع ناآرام و متشنج روحی روانی عقربه تکان تکان میخورد و جهت ها را ممکن است عکس نشان دهد و تصمیم گیری ها و اعمال و رفتار ما را دچار مشکل کند.



زندگی خوب خوش یعنی حرکت از جایگاه بدیها به سوی خوبیها یعنی حرکت از جایگاه زشتی ها به سوی زیباییها. هدف از اخلاق و معنویت و انسانیت هم همین است. 

عشق و معنویت جهت خوب حرکت انسان است که از جایگاه بدیها به سوی خوبیها و از زشتی ها به سوی زیبایی و از تاریکی ها به سمت روشنایی هاست. 

علم اما جهت نیست، علم یعنی نورانی و روشن کردن یک جایگاه و ایستگاه و یا یک شیی است. و به این درد می خورد که سمت و سوی خوبیها و زیبایی ها را بهتر بشناسیم تا در آن جهت حرکت کنیم و اصطلاحا عشق بورزیم. 

خدا را با علم نمی توانیم بشناسیم، خدا جزو اشیا و جایگاه ها و حالت ها و ساحت ها نیست که با علم بتوانیم او را بشناسیم. خدا اگر وجود داشته باشد که دارد، از اثرات او و تجلیات اوست که پی به وجود او می بریم. و می توانیم کل وجود و هستی که از تجلیات و آثار اوست را نشانه او بدانیم ، همین و بس. اما جهت خدا را می توانیم خوب بشناسیم. جهت خدایی انسان، همان انسانیت و معنویت و عشق و محبت و همراهی و همراستایی در جهت از سوی بدیها به سوی خوبیها و از جایگاه زشتی ها به سوی زیبایی ها و از جایگاه جهل و نادانی ها به سوی دانایی هاست. 

تنهایی زمانی به سراغ انسان می آید که عشق نمی ورزد و احساس می کند هیچ حرکت عشقی و معنوی ندارد و یا نمی تواند داشته باشد. 

امیدواری زمانی به سراغ انسان می آید که احساس می کند جایگاه روشن تر و بهتری را پیدا کرده و ذوق و شوق پیدا می کند که به آن سمت برود. 

زمانی که ذهن آدم او را به سمت گذشته می برد و به پشت سر توجه میکند و در گذشته ها سیر میکند، غمگین و افسرده می شود چون احساس کوچک شدن، انقباض و بسته شدن به او دست میدهد.

کسانی که در این راه و در این جهت یعنی از سوی بدیها به سوی خوبیها، از سوی نادانی ها به سمت دانایی ها ، از سوی زشتی ها به سوی زیبایی ها حرکت می کنند و همه دریک  جهت وهم راستا و هماهنگ هستند، اینها عاشقان یا مومنان راه انسانیت و خداییت و معنویت هستند و در یک کلمه آدم های دارای زندگی خوب و خوش هستند. 

قرآن و تمام کتب ادیان الهی و پیامبران و اولیای و حکما و فرزانگان همه این راه و این جهت را به انسان نشان داده اند و این رسم و دین و آیین را ترویج و تبلیغ کرده اند و این دین و آیین و رسم خداست برای زندگی انسان. 


انا لاالله و انا الیه راجعون


حکومت برای انسان مثل زمین است برای بذر

همانطور که زمین باید بستری باشد مناسب برای رشد بذر تا بتواند میوه خودش را به ثمر برساند، همانطور هم حکومت  باید بستری مناسب باشد برای رشد انسان تا بتواند محصولش را که مهر و محبت و وحدت است به ثمر برساند.

همانطور که زمین و بذر از هم جدا هستند و البته هر دو لازم و موم، همانطور هم حکومت و انسان باید از هم جدا باشند و بین آن ها تفکیک قایل شد.

حکومت هم باید مثل زمین که اجازه میدهد هر بذر و گیاهی میوه خودش را به ثمر برساند، باید اجازه دهد هر انسانی میوه خودش را ببار بیاورد و به ثمر برساند.

اما وظیفه و مسؤلیت مهم حکومت این است که نگذارد انسانها مزاحم یکدیگر شوند و به همدیگر ضرروزیان برسانند و این فقط با اجرای عدالت میسر است. اجرای عدالت باید وما سکولار و بدون رنگ و بو و جهت و گرایش دینی و اخلاقی باشد تا همه انسانها با هر گرایش دینی و اخلاقی و بدون مزاحمت برای یکدیگر بتوانند به زندگی آرام و صلح‌آمیز خود ادامه دهند و ثمرات انسانی و اخلاقی خود را ببار بیاورند.

اخلاق دینی و خدایی یا معنوی یکی از انواع اخلاق هاست که در آن انسان با هدف خداگونه شدن زندگی خود را بنا می گذارد و ادامه میدهد. غیر از اخلاق معنوی گرایش های اخلاقی دیگری هم وجود دارند که آنها هم حق حیات و رشد دارند.

در قرآن آیه ان الله یامروا بالعدل و الاحسان ، می گوید خداوند به عدالت که امری سکولاراست فرمان داده تا بستری باشد برای انجام کارهای معنوی و اخلاقی و غیر سکولار انسان یعنی "احسان".

بنابراین حتا دین خدا هم شامل دو بخش یکی سکولار، که در ارتباط با امر حکومت و دولت و اجرای عدالت است، و دیگری بخش غیر سکولار و معنوی یا اخلاقی است که مربوط به گرایش درونی انسان میباشد.عدالت بدلیل اینکه یک امر اجتماعی و بیرونی است، سکولار و اخلاق بدلیل اینکه یک امر درونی و فردی انسان است ، غیرسکولار و معنوی است.اخلاق مربوط به حوزه درونی انسان یا "دل" و عدالت مربوط به حوزه بیرونی انسان یا "عقل" است.


بیایید بجای آنکه با آدم های بد بجنگیم ، با بدی ها بجنگیم. 

بدی ها در اصل فکر های بد اند .برای جنگیدن با فکر های بد باید از اسلحه و جنگ افزارهای فکری یعنی گفتگو و نامه استفاده کرد .گفتگو و نامه البته باید خیرخواهانه و صلح جویانه باشد تا تاثیر گذار باشد و به نتیجه برسد. 


تصویری که من از دل و ذهن در سر دارم

دل همان احساس یا روح ماست که متصل به ذهن و عقل ماست. دل یا روح، زنده و همیشه بیدار ولی بسیار نادان و جاهل و گمراه است و در همه موارد و زمینه ها از ذهن و عقل استفاده می کند. وقتی دل یا احساس ما چیزی را بخواهد و هدفی را در نظر بگیرد متاسفانه یا خوشبختانه عقل و ذهن ما ششدانگ به او کمک می کند تا دل را به خواسته هایش برساند.

اینطور هم گفته شده است که : ذهن ما آدم‌ها مانند دو کره یا دو فضای متداخل و تودرتو است. فضای درونی و مرکزی ذهن همان دل یا روح یا ضمیر ناخودآگاه یا بقول روانشناس ها ذهن نیمه هشیار ماست. دل یا روح ما در ابتدای زندگی خالی از مادیات و صاف و شفاف است که با ذهن خداوند یا هشیاری برتر مرتبط  است. اما بتدریج که رشد میکنیم آن را پر می کنیم  با تصاویری از دنیا که بصورت فکر و اندیشه و عقیده و باور در آن ذخیره می‌ کنیم. ما چون آن تصاویر و فکر ها و اندیشه ها را دوست داریم، فکر می کنیم که ما آنها هستیم. 


فضای بیرونی ذهن ما بخش هشیار ذهن ماست که مستقیما و از طریق حواس پنجگانه ما مرتبط با دنیا و تجلیات مادی خداوند است. نقطه توجه ما در لحظات بیداری و هشیاری در این بخش قرار دارد. این نقطه توجه، اطلاعات و تصاویر را از بیرون می‌گیرد و در دل یا روح یا ذهن نیمه هشیار ما قرار می‌دهد.

ما در تعاملات روزانه و واکنش هایمان به اتفاقات، معمولا با توجه به معیار و اطلاعات و باورهایی که در دل داریم عکس العمل نشان میدهیم. در واقع دل ما مرکز تصمیم گیری و فرماندهی ماست. به همین دلیل نباید این بخش آلوده به فکر ها و باورهای نادرست باشد وگرنه با این تصمیم گیری و فرماندهی نادرست زندگی ما به تباهی کشیده می‌شود.

فضای درونی و مرکزی ذهن و دل و روح ما باید همیشه متصل به روح و ذهن خداوند یگانه باشد تا تصمیمات ما هم بر اساس اندیشه های متعالی و خالص روح برتر جهان باشد تا ما با خداوند بزرگ به وحدت برسیم.

خلاصه اینکه ما از درون و از طریق روح یا دلمان به خداوند وصلیم و از بیرون و از طریق حواس پنجگانه مان به تجلیات خدا، که همان دنیا و مادیات باشد، وصل هستیم.

دل ما یا همان ضمیر ناخودآگاه مان که روانشناسان آن را ذهن نیمه هشیار می نامند، صندوق چه ای است که خداوند متعال به ما هدیه کرده تا ما آن را در این سفر دنیایی با چیزهای گرانبها و با ارزشی که بدست می آوریم پر کنیم و هنگامی که دوباره به پیش او باز می گردیم آن را پر از اشیاء گرانبها به او تقدیم نماییم و نشان دهیم که در این سفر دنیایی ضرر نکرده ایم و با دست پر پیش او باز گشته ایم و در این سفر بسیار سود برده ایم و بسیار غنی و ثروتمند شده ایم. 

اما ما با این صندوق چه ، چه می کنیم ؟ و آن را با چه چیزهای بی ارزشی پر می کنیم؟


دل ما همان اخلاق ماست و اخلاق ما همان دین ماست و مالک یوم الدین در سوره حمد به معنای آن است که او مالک دلهای ماست و او مالک  روز و هر لحظه ای است که ما دل هایمان را دوباره به او باز می‌گردانیم. پس بیاییم این صندوق چه را با چیزهای پرارزشی پر کنیم که در روزی که پیش او باز می گردیم شرمنده او نشویم.


بخشیدن و جبران کردن بهترین راه حل برای ایجاد نشاط در ماست. 

اغلب کسانی که غمگین ویا خوشحالند ناشی از عملکرد ذهن آنهاست. 

ممکن است ابتداا خوشحالی با بدحالی ما مربوط به کار خوب یا کار بدی باشد که انجام میدهیم اما یقیناً تداوم خوشحالی و یا بدحالی ما مربوط میشود به یادآوری آن کارخوب یا کاربدی که قبلاً انجام داده ایم یا با ما انجام داده اند و خاطره آن هنوز در ذهن ما باقی مانده و پاک نشده است. 

وقتی که ما در حال انجام کاری نیستیم ، ذهن ما اما فعال است و به مرور خاطرات گذشته که در خود ذخیره کرده مشغول می‌شود و با آنها خوشحال یا بدحال میشود. ذهن غیر از مرور خاطرات گذشته در مواقع بیکاری ما به خیال‌بافی در مورد آینده نیز مشغول می‌شود که آنهم میتواند خوشحال کننده یا بدحال کننده باشد. 

بنابراین می توانیم نتیجه بگیریم که اگر ما بخواهیم که همیشه خوشحال باشیم و هیچوقت غمگین نباشیم باید در درجه اول عملکرد ذهن خود را بشناسیم و بر اساس روند کاری و قابلیت ها و نقطه ضعف های آن اعمال خود را تنظیم و مدیریت کنیم. و آن را طوری مدیریت و کنترل کنیم که خروجی آن احساس خوشحالی و یا آرامش ما باشد. 

اما متاسفانه هرچقدر هم که ما سعی کنیم کارهای خوب و اعمال صالح یعنی صلح آمیز و صلح جویانه انجام دهیم باز هم اتفاق می‌افتد که اشتباه کنیم و دست به کارهای بد و اعمال ناصالح و ناشایست بزنیم و خاطرات آن در ذهن ما باقی بماند. و بعد لازم شود که برای زدودن تبعات و آثار بد این خاطرات از ذهن مقداری وقت و انرژی و پول هزینه کنیم و سختی هایی را متحمل شویم تا بتوانیم آثار بد آن را ازبین ببریم و یا کاهش دهیم. این کارهای سخت شامل بخشیدن خودمان و دیگران ، عذرخواهی از دیگران و در بعضی موارد جبران ضرروزیان هایی است که به دیگران وارد کرده ایم. 

این عذرخواهی ها و بخشیدن ها و جبران ضرروزیان ها باید با عمل صالح و صلح جویانه باشد و نه صرفاً با فکر کردن تنها که کار غیر عملی، غیر واقعی و ذهنی است. حتماً باید عملی باشد که تاثیر جدی برروی ذهن خودمان یا طرف مقابل داشته باشد مخصوصا اگر لازم باشد که جبران ضرروزیان هم بشود حتمن تاثیر گذار تر خواهد بود.


راهکاری برای یک زندگی خوب و خوش

۱. برای اینکه یک زندگی خوب و خوش داشته باشیم، باید توقعات خود را پایین بیاوریم یعنی خواسته های زیاده خواهانه و نامعقول خود را کنترل و تعدیل کنیم و به یک زندگی ساده و متعارف قانع و راضی باشیم و به خداوند ایمان داشته باشیم و به یاری او در انجام کارها و اعمال صالح خود امیدوار و اطمینان داشته باشیم و صبر و رضا و تسلیم را سرلوحه زندگی خود قرار دهیم. 

۲. برای اینکه در زندگی آرامش داشته باشیم باید هیچ ترسی از گذشته های خود و هیچ نگرانی و استرسی نسبت به آینده خود نداشته باشیم. 

۳. برای اینکه هیچ ترس و استرسی از گذشته و آینده خود نداشته باشیم باید همیشه و در همه لحظات در انجام کارها حق را درنظر بگیریم و شجاعانه عمل کنیم. (عمل صالح و صلح جویانه)

۴. مهمترین و اولین عمل صالح و شجاعانه در این لحظه این است که اگر کار اشتباه و خطایی در گذشته انجام داده ایم خود را ببخشیم و خود را ملامت و سرزنش نکنیم و بعد از بخشیدن خود دیگر هیچ احساس گناهی نکنیم. و اگر به کس دیگری ضرروزیان و توهین یا بی احترامی کرده ایم جبران کنیم و از او عذرخواهی کنیم. 

۵. تصمیم بگیریم هیچگاه در زندگی کار خطا و خلافی (ظلم و گناهی) انجام ندهیم و هیچگاه دروغ نگوییم و به چهار میثاق مهم زیر عمل کنیم. 

۱. با کلام و سخن خود گناه نکنیم و دیگران را با زبان نرنجانیم و نیازاریم. 

۲. هیچ چیزی را بخود نگیریم و از آن نرنجیم. 

۳. تصورات باطل نکنیم و بجای تقلید و پیروی کورکورانه از این و آن، به تحقیق روی آوریم و به حقایق و واقعیت ها توجه کنیم. 

۴. حداکثر تلاش خود را برای انجام کارهای صلح جویانه و خیر و نیز ۳ میثاق مهم فوق انجام دهیم. 

وگرنه نه دیر یا زود دوباره زمینه های ترس و نگرانی در ما بوجود می آید و آرامش ما بهم میخورد. 


خشم و کینه و نفرت و حسادت و خیانت و ظلم و خصومت همه ناشی از ترس و نگرانی هایی است که در ذهن ما بوجود می‌آید و ناشی از خواسته‌های بی جا و نامعقول و زیاده‌خواهی و تکبر ماست.


انسان موجودی است فهیم، عاشق و سرگردان

سرگردانی او بدلیل دو جنسی بودنش است که مجذوب دو جنس متفاوت و متضاد می‌‌شود و در هر لحظه سرگردان بین دو جنس یا دو نوع زیبایی و دو قطب جاذبه مختلف است. 

انسان بلحاط زمینی بودن و مادی بودن جسمش مجذوب نعمات مادی و زمینی و زیبایی های آن می‌شود و بلحاط آسمانی بودن و خدایی بودن روحش مجذوب نعمات و زیبایی های معنوی و آرامش و دانایی و نشاط می‌شود. هر موقع که به یک سو کشیده میشود از قطب و سوی دیگر دور و بابت آن زیانی را متحمل می‌شود و به منافع قطب مقابل نزدیک و از آن‌ بهره مند می‌شود. 

دو نوع زیبایی متفاوت در این جهان وجود دارد یکی زیبایی عشق و مهربانی است که زیبایی روح است و انسان می تواند این زیبایی را با حس معنوی و خدایی خود حس کند و از آن لذت ببرد و دیگری زیبایی ظاهری و نمایان و دنیایی است که با چشم سر و حواس پنجگانه به کمک ذهن انسان آن‌ را حس میکند و از آن لذت می برد، که می توان آن را زیبایی مادی و زمینی نامید. زیبایی زمینی محدود، متغییر و رسیدن به آن همراه با زحمت و درد و رنج و میراست. اما زیبایی و زیبایی معنوی نامحدود ، زنده ، مداوم و نامیراست و توام با آرامش و شادی و نشاط است. 

انسان سرگردان بین جاذبه این دو زیبایی قرار دارد و باید تصمیم بگیرد و منافع و مضار هر یک از این دو قطب جاذبه و زیبایی را در نظر بگیرد و مقایسه و ارزیابی کند. ببیند به کدام قطب نزدیک شود ضرر کمتری میکند و منفعت بیشتری می برد و زندگی اش را در این دنیا بر اساس آن و با توجه به آن ساماندهی و مدیریت کند تا در نهایت منتفع شود و رستگار گردد. 

مهم ترین مشکل انسان در این انتخاب و بر گزیدن یکی از این دو قطب زیبایی این است که بدن او سخت نیازمند به قطب و جاذبه زمینی است و بدون تامین نیازهایش از این قطب امکان زندگی برایش وجود ندارد و نمی تواند از این قطب بطور کلی صرفه نظر کند و از آن عبور کند و به قطب دیگر یعنی زیبایی و معنوی برسد. به همین دلیل انسان گرفتار قطب اول یعنی زیبایی مادی و زمینی میشود و قطب دوم میشود نیاز دوم و ثانویه او و لذا اغلب انسانها به نیاز دوم چندان اهمیتی نمی دهند. و آن را دانسته و ندانسته یا اجباراً و اختیارا از لیست نیازها و خواسته‌های خود حذف می کنند. 

خلاصه و به عبارت علمی و آماری بیش از ۸۰ درصد نیاز عشقی انسان عشق زمینی و تنها کمتر از ۲۰ درصد نیاز عشقی او و بخش تکمیلی عشق او عشق آسمانی و معنوی و خدایی است.


من کدامیک از این دو من هستم؟من متغیر یا من ثابت؟

در وهله اول بنظر می‌رسد من فکرهایم هستم بعلاوه بدنم ، بعلاوه احساسات و عواطف و هیجاناتم ، بعلاوه جانی که خدا این ۳ بخش مرا با آن زنده و فعال کرده و با هم ارتباط داده است. بنظرم آنچه من را ساخته و من را من کرده ، همانی است که در ذهن من بوجود آمده و ذخیره شده و روز به روز تغییر میکند و فربه و کاملتر می شود.

 من مجموعه ای از افکار و اندیشه هایی هستم که در ذهن من وجود دارند و من خود را با این فکر ها و اندیشه ها می شناسم و به دیگران معرفی می کنم. فکر های من شامل مجموعه اطلاعات و تصاویر و علم و دانش و باورهای دینی و ی و غیره هستند. ظاهرا من چیز دیگری نیستم و یا لااقل نمیدانم که چه چیز دیگری هستم. اگر من اسم و رسم و خانواده و دوست و آشنا و شغل و محله و زادگاه و ملیت و دین و زبان و علم و دانش و تجربه ای دارم همه و همه همان تصویر ها و اطلاعاتی هستند که در ذهن خود جمع کرده ام. بنابراین میتوانم بگویم که من محتویات ذهن خود هستم.


من نمی دانم که ذهن چیست، اما میدانم که محصولات و محتویات ذهن من افکار و اندیشه ها و تصاویر و اطلاعاتی هستند که قابل بیان و قابل اظهارند.


اما در کنار این شناخت، من این را هم میدانم که افکار و اندیشه های من مرتب تغییر می کنند و عوض و جایگزین و بروز میشوند و میتوانم این نتیجه را بگیرم که علاوه بر این من متغیر در من ، یک من دیگری هم در من وجود دارد که می‌تواند این تغییرات را ببیند. این من ثابت است وگرنه چگونه ممکن است که یک متغیر خودش را ببیند و مقایسه و ارزیابی کند؟ پس حتمن این من ناظر که بیننده و مشاهده گر تغییرات در ذهن من است خودش ثابت است. آیا این من ثابت در من، همان روح من است؟ که ماورای ۴ بعد جسمانی ام در من وجود دارد؟ آیا این روح من همان ذهن یا فضای هوشمندی است که متصل به روح و ذهن هوشمند برتر جهانی یا خداست؟


و آیا منظور مولانا از این بیت که میگوید:

که تو آن هوشی و باقی هوش پوش

خویشتن را گم مکن یاوه مکوش

این است که روح و ذهن ما با روح و ذهن برتر کیهانی یعنی خدا یکی است؟


غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ منیت پذیرد آزاد است (ز هم هویت شدگی ها به جد بپرهیزد)


هم هویت شدگی یعنی این‌که یک چیز یا یک عقیده و باور و یا یک شخص، دل و مرکز توجه شما قرار گیرد و شما مثل یک دیوانه و معتاد به دنبال آن کشیده شوی و هر ضرروزیانی را حاضر باشی در این راه به خود و دیگران وارد سازی و فکر کنی که زندگی درست همین است.

هم هویت شدگی ما آدم ها معمولاً با پول و دارایی و عقاید و باورهای ی و مذهبی و یا وابستگی هایمان به اعضاء خانواده شامل همسر و فرزندان و پدر و مادر و خواهر و برادر و اقوام و آشنایان و خودی هاست که حاضریم برای حفظ آنها و یا زیاد کردن آنها و یا راضی کردن آنها دست به هر کار خلاف و ناشایست بزنیم و اسم آن را هم گاهی میگذاریم دفاع از مال و خانواده و دین، در حالیکه حقیقتاً این کارها بر خلاف دین واقعی و دین خداست و منطبق بر راهنمایی پیامبران الهی و بزرگان نیست.


عقل معنوی یا دین نوعی عقل جهت دار و هدفمند است که بر اساس راهنمایی پیامبران برای زندگی بهتر بشر تبیین میگردد و انسان را به سوی خدا و وحدت انسانها در زندگی اجتماعی هدایت می کند. اما عقل سکولار هیچ سمت و سو و هدفی ندارد و انسان را به هر جهت و هدفی که او اراده کند راهنمایی و هدایت می کند. 

در قرآن هر کجا کلمه عقل آورده شده منظور عقل معنوی می‌باشد که عین دین است و انسان اگر با این عقل زندگی کند به سوی خدا و زندگی معنوی هدایت میشود. عقل معنوی و دین انسان را بسوی زندگی معنوی و عقل سکولار انسان را بسوی زندگی مادی هدایت می‌کند.

شاید مهم ترین تفاوت عقل معنوی با عقل مادی یا سکولار در ظاهر این باشد که عقل معنوی وحدت گرا و خواهان تعامل و همکاری اجتماعی و رفاقت و مهربانی با دیگران است اما عقل سکولار و مادی، جدایی طلب و استقلال گرا و رقابت طلب و برتری طلب نسبت به دیگران است. بنظر می‌رسد این تفاوت نگرش در انسانها قبل از اینکه اکتسابی و بیرونی و متناسب با محیط زندگی و تعلیم و تربیت افراد باشد مربوط به خواص ژنتیک و ساختار ژنوم و ذاتی و طبیعی افراد باشد، زیرا قبولاندن یک نگرش به افرادی که نگرش دوم را نسبت زندگی دارند بسیار مشکل و تقریباً محال است. 

هر که ایمان داشت سعی فراوان بایدش

کارهای صالح، بر حق و بر صبر بایدش

حق یقین دان تسلیم بر لحظه هاست

صبر و تسلیم و رضا خوش آیدش


مشکلات زندگی

انسان ها در زندگی با ۲ مشکل بسیار مهم روبرو هستند :

۱. مشکل کار و درآمد، که یک مشکل مادی و پولی است.

۲. مشکل تعامل و سازگاری با دیگران، که یک مشکل روحی روانی یا فکری ذهنی است.

راه حل این مشکلات هر چه باشد از چارچوب راه حلی که در سوره والعصر به آن اشاره شده است خارج نیست.

در سوره والعصر می گوید:

سوگند به عصر و کائنات که انسان‌ها غرق در مشکلات زندگی و ضرروزیان هستند، مگر اینکه به چهار چیز توجه کنند. این چهار چیز عبارتند از:

۱. ایمان

۲. عمل صالح

۳. حق

۴. صبر


مردی نزد پیامبر ص آمد و گفت :

به من کاری بیاموز که خداوند به سبب آن مرا دوست بدارد و مردم هم دوستم بدارند و خدا دارایی ام  را افزون گرداند وتندرستم بدارد و عمرم را طولانی کندو مرا باتو محشور سازد . حضرت فرمود:

اینهایی که گفتی شش چیز است که به شش چیز نیاز دارد:

۱. اگر می خواهی خدا تو را دوست بدارد، از او شرم کن و تقوا داشته باش

۲. اگر می خواهی مردم دوستت بدارند، به آنان نیکی کن و به آنچه دارند چشم مدوز

۳. اگر میخواهی خدا دارایی ات را زیاد کند، زکات بپرداز .

۴. اگر میخواهی خدا تنت را سالم بدارد، صدقه بسیار بده .

۵. اگر میخواهی خداوند عمرت را طولانی کند، به خویشاوندانت رسیدگی کن .

۶. و اگر میخواهی خداوند تو را با من محشور گرداند، همیشه تسلیم خداوند باش و سجده های طولانی کن .



زندگی ها،

اگر بار خار است خود کشته ایم

وگر پرنیان است خود رشته ایم

۱. ایمان :

- ایمان به خداوند یکتا که آفریدگار جهان و بسیار بخشنده و مهربان است (توحید)

- اعتقاد به پیامبران الهی و راه و روش آنان برای زندگی و پذیرش رهبری اولیاء الله در زندگی

۲. عمل صالح :

- صداقت و درستکاری و تعهد و مسوولیت پذیری و تقوای الهی در امور

- دوری از گناه و ظلم و ستم

- ساده زیستی و قناعت در زندگی و عشق به زندگی معنوی

۳. حق :

- قراردادن عدالت و مساوات و برابری و حق و قانون به عنوان معیار زندگی

- گذشت و بخشندگی و احسان که بالاتر از عدالت است بعنوان اخلاق نیک در زندگی

۴. صبر :

- صبر و شکیبایی و حفظ آرامش و امیدواری در زندگی و اعتقاد به اینکه صبر سر ایمان است و صبر و خاموشی جذوب رحمت است.


گفت مولانا دو ترازو ما راست در زندگی

یک ترازو مادی وان دگر هم معنوی

گر توانی خود را وفق ده با معنوی

ور نتانی، کن با ترازوی مادی زندگی 

بی ترازو زندگی کردن ابلهی است

راه بیراهه مرو  گمراه گردی در زندگی


تفسیر دیگری از سوره والعصر


هر انسانی خواه ناخواه ،  مخصوصاً اگر نادان باشد در طول عمر خود مشکلاتی را برای خود و دیگران بوجود می آورد. 


مشکلاتی که انسان برای خودش بوجود می آورد به دو دسته تقسیم می شوند. 


۱. مشکلات مادی و ضرروزیان هایی که قابل جبران هستند و می تواند به مرور با کار کردن و کسب درآمد آنها را جبران نماید. 


۲. مشکلات غیرمادی و ذهنی روانی که بسیار پیچیده اند و به راحتی قابل جبران نیستند مگر اینکه خود شخص پی به علت مشکل فکری و ذهنی روانی خودش ببرد و درصدد اصلاح افکار و درمان روان خودش برآید. در غیر اینصورت آنقدر به خودش ضرروزیان و صدمه وارد میکند تا از بین برود.



ان الانسان لفی خسر

جریان فساد و آسیب پذیری انسان

۱. با ورود انسان به زندگی، خواسته های فردی و سپس اجتماعی او آغاز میگردد. 

۲. ناکامی انسان در اکثر خواسته ها بعلت محدودیت امکانات و یا امتناع ثروتمندان و قدرتمندان از تامین خواسته های مردم. 

۳. اصرار مردم بر خواسته ها بدلیل نیاز و یا نادانی و نپذیرفتن شرایط و محدودیت ها و نداشتن صبر و نبودن زمینه برای کار و فعالیت عادلانه و عدم پذیرش مردم در قناعت و برقراری یک تعادل منطقی میان خواسته ها و امکانات و شرایط جامعه. 

۴. افزایش ترس در مردم از فقر و ناامنی در آینده و کمک نکردن به همدیگر و افزایش رقابت و حسادت و خصومت نسبت به یکدیگر. 

۵. وارد شدن مردم به جریان فساد های اجتماعی و دروغ و نیرنگ و دور شدن از راستی و درستی و انسانیت. 

نتیجه گیری مثبت و راه حل مشکلات :

۱. ایمان :روی آوردن به معنویت و یادگیری روش زندگی از بزرگان معنوی

۲. عمل صالح : کار و تلاش در جهت سازندگی و آبادانی با وحدت و همدلی اجتماعی. 

۳. حق : اتخاذ یک روش حق مداری و داشتن یک معیار عمومی برای عدالت اجتماعی و قانون. 

۴. صبر : صبر و شکیبایی در همه امور زندگی فردی و اجتماعی و تفاهم با یکدیگر. 


تفسیر دیگری از سوره والعصر

هر انسانی خواه ناخواه  مخصوصاً اگر نادان باشد در طول عمر خود مشکلاتی را برای خود و دیگران بوجود می آورد. 

مشکلاتی که انسان برای خودش بوجود می آورد به دو دسته تقسیم می شوند. 

۱. مشکلات مادی و ضرروزیان هایی که قابل جبران هستند و می تواند به مرور با کار کردن و کسب درآمد آنها را جبران نماید. 

۲. مشکلات غیرمادی و ذهنی روانی که بسیار پیچیده اند و به راحتی قابل جبران نیستند مگر اینکه خود شخص پی به علت مشکل فکری و ذهنی روانی خودش ببرد و درصدد اصلاح افکار و درمان روان خودش برآید. در غیر اینصورت آنقدر به خودش ضرروزیان و صدمه وارد میکند تا از بین برود.


دل ، ظرف خداست ، دل مثل آسمان است. آسمان خداست. آسمان خدا هوشمند است، از جنس خداست. در این ظرف و در این آسمان هر آنچه غیر از جنس خدا بریزی، آن را پس می اندازد، نمی پذیرد، هضم نمی کند. در این ظرف دروغ و فریب و ریا و ناراستی، کجی و سیاهی و کینه و حسادت و دشمنی و ظلم و ستم نمی گنجد. اینها را نباید در آن بریزی و نگهداری. اینها را بزور هم نباید در آن‌ نگهداشت. بزور نگهداری، دیر یا زود آنها را بیرون خواهد ریخت. استفراغ خواهد کرد. در این ظرف باید از جنس خودش در آن بریزی. راستی و درستی و یکرنگی و صداقت و مهربانی و نیکوکاری و عشق و محبت و همدلی و همکاری در این ظرف می گنجد.فقط اینها را می پذیرد و هضم میکند و با اینها ست که بزرگ میشود و فربه. 

ظرف خدا ، ظرف نور است. ظرف روشنایی و علم است. ظرف عقل و خرد است. ظرف پاکی و پاکیزگی است. چیزی غیر از عقل و خرد با آن جفت و جور نمی شود و به آن نمی چسبد. بزور نمی توانیم جنس و ماهیت این ظرف را عوض کنیم و تغییر دهیم. لطیف اما تغییر ناپذیر است. ظرف دل ، ظرف خداست، ظرف دنیا نیست. ظرف آخرت است. نباید دنیا را در آن بریزیم. آن را نمی پذیرد، بیرونش خواهد انداخت.


اگر من بگویم پدر انسان آسمان (خدا) و مادرش زمین است سخنی به دور از حقیقت نگفته ام. لذا می‌توان همه آحاد بشر را خواهر و برادر و قوم و خویش یکدیگر دانست و همه را اعضاء یک خانواده بزرگ بنام بشریت نامید. 

بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضو ها را نماند قرار

من از مطالعه تاریخ و از مجموعه آموزه ها و تعلیمات پیامبران و بزرگان دین و علم و معرفت این را فهمیده ام که بهترین روش زندگی و بلکه تنها روش درست زندگی انسانها همزیستی یا باهم زیستن است. لذا انسان ها تا آنجایی که می توانند باید سازمان های اجتماعی و گروه های یاری رساننده و کمک کننده و معین همکاری و همزیستی تشکیل بدهند و خدمات عمومی و اجتماعی از قبیل بهداشت و آموزش و ایجاد اشتغال و کسب و کار و پلیس و انتظامات و دادسرا و سازمانهای ازدواج و گروه های فرهنگ و هنر بوجود آورند و آنها را گسترش دهند. همه سازمان ها باید بر اساس حقایق علمی پایه ریزی و فعالیت نمایند تا موجب برطرف شدن فقر و بیماری و تنهایی و رنج های مشابه از جامعه انسانی شود. در عین حال موجب تقویت قابلیت های فردی علمی و هنری در افراد و رشد و تعالی آنها شود. این است معنی واقعی آیه 

الله ولی الذین یخرجهم من الظلمات الی النور که در قرآن آورده شده است. در این روش زندگی، هدف انسانها باید متمرکز بر این نگرش شود که هرکس بیشتر کار و فعالیت نماید و کمتر مصرف کند و قناعت سرلوحه همه برنامه ها باشد و دست از تفاخر و تکاثر بردارند.


این آقا متخصص علم روانشناسی بالینی است. در این سخنرانی که نتیجه یک عمر تحقیقات اوست می گوید : 

از نظر روانشناسی ثابت شده است که هر کس اگر هفته ای چند کار خیر برای دیگران انجام ندهد کم کم دچار افسردگی و ناخشنودی می‌شود. این کار های خیر حتمن باید بدون هرگونه چشمداشت باشد و صرفاً برای شکر گذاری از خداوند و جبران نعمت های فراوانی که او در اختیار ما گذاشته و به ما بخشیده است باشد. 

انسان فقط از این طریق است که می‌تواند رضایتمندی و خشنودی درونی پیدا کند و این رضایتمندی را برای خود حفظ کند و به زندگی خود معنا ببخشد. 

زندگی معنا دار یعنی امید داشتن به زندگی و علاقه به ادامه زندگی. یعنی امیدوار بودن به بهتر شدن کیفیت زندگی که روانشناسان به آن بهزیستی می گویند. 

پس پیش به سوی بهزیستی و انجام کار خیر برای نزدیکان و نیازمندان بدون هرگونه چشمداشت و صرفاً برای سپاسگزاری از خداوند بخشنده و مهربان.


انسان دوران کودکی را که پشت سر گذاشت وارد جامعه و ارتباط با دیگران می‌شود. کم کم یاد میگیرد که خود را با دیگران مقایسه کند و می فهمد که با دیگران متفاوت است. در بعضی موارد کمبودهایی دارد و عقب تر است، و در بعضی موارد برتری هایی دارد و بالاتر است. به برتری های خود و خانواده خود می بالد و افتخار می کند و غرور و منیت را تجربه می کند. از کمبود هایش هم رنج می برد و ناراحت و غمگین می شود. سعی می‌کند از هر راهی شده کمبود هایش را برطرف نماید. خود را به دردسر می اندازد و به بیراهه می رود و به کارهای خلاف روی می آورد و به دروغگویی کشیده می‌شود.
این روند معمول زندگی انسان است که اگر یک پدرومادر خوب و یا یک مربی آگاه و دلسوز و مهربان نداشته باشد، حتمن پایش می لغزد و به کارهای خلاف روی می آورد و به دروغگویی و ظلم عادت می‌کند.



علم، آگاهی به واقعیت ها و حقایق مبنایی واقعیت های موجود در جهان است. اما معرفت علاوه بر آگاهی به واقعیت ها و حقایق مبنایی آنها پی بردن به حقیقت وجودی خود نیز هست و همچنین تبدیل شدن تدریجی به آن حقیقت از طریق انجام کارهای نیک و اعمال صالح. 

عالم یا دانشمند کسی است که به واقعیت های موجود در جهان و همچنین به حقایق علی و مبنایی آنها وقوف کامل دارد. 

و عارف کسی است که علاوه بر عالم و دانشمند بودن درصدد است با استفاده از واقعیت ها و حقایق مبنایی آن، حقیقت وجودی خود را و خدائیت خود را با انجام کارهای نیک و اعمال صالح آشکار تر نماید و روز به روز و لحظه به لحظه خداگونه تر شود. تبدیل شدن هرچه بیشتر به حقیقت خدایی وجود خود مستم توجه کامل به واقعیت ها و حقایق مبنایی آنها و همچنین بکارگیری صبر و حوصله و تامل و علاقه و پشتکار و آرامش و در یک کلمه عاشق بودن است.


روان شناسان معتقدند که ذهن ما از دو بخش نیمه هشیار و هشیار تشکیل شده که بنظرم بخش هشیار همان هشیاری عادی و معمولی ماست که ما به آن عقل هم می گوییم. اما بخش نیمه هشیار ما همان هشیاری روحی و خدایی ما می‌باشد که ما به آن دل یا وجدان هم می گوییم. هر کدام از این دوبخش عقل و دل یا وجدان ما دارای یک احساس مستقل است. احساس مربوط به دل و وجدان ما حالت رضایت و خشنودی و یا نیتی و ناخشنودی عمیق و درونی ما را نشان میدهد که مربوط به دل و وجدان ماست. احساس لذت و تنفر و کلا هیجانات ما هم مربوط به هشیاری یا عقل ماست که بیشتر مواقع ما با آن مرتبط هستیم و آنها را مرتب احساس می کنیم. 

ما اغلب در جریانات روزمره و اتفاقات و حوادث زندگی خود با این دو نوع هشیاری (دل و عقل) و دو نوع احساس مربوطه آنها سروکار داریم و اغلب آنها را با هم اشتباه می گیریم و به راحتی و سادگی نمی توانیم آنها را از هم تفکیک کنیم. به همین دلیل دچار اشتباه و خطا می شویم و در اثر این اشتباهات، کارهای خطا و اشتباه زیادی را ناخواسته انجام می دهیم و خود را به دردسرها و مشکلات زیادی می اندازیم که متأسفانه بیشتر آنها جبران ناپذیراست و یا به دشواری جبران می شوند. 

خدایا ما را هیچگاه به منیت (من ذهنی) خود وامگذار. آمین.



اگر فکر می کنید دنیا یک چیز است و آخرت یک چیز دیگر و دنیا و آخرت را دو چیز مجزا و جدا از هم می بینید، سخت در اشتباهید. 

دنیا و آخرت هر دو یک چیز واحد هستند. همانطور که کارهای ما با فکرهایی که در سرداریم یکی هستند. فکرهایی که در سرمان می کنیم و با عملی ساختن آن فکرها به نتایج و اهدافی می رسیم  هر دو یکی هستند و یک مجموعه واحد را تشکیل می دهند .

کارهای ما عملی هستند و دیده می شوند، اما فکر های ما ذهنی و تصویری هستند و دیده نمی شوند. پیامبر گرامی اسلام فرموده است: الدنیا مزرعه الاخره ، یعنی هر کاری که ما در دنیا انجام می دهیم نتیجه آن را در آخرت می بینیم. 

دنیا و آخرت از هم جدا نیستند، دو مرحله یا دوبخش متفاوت و پی در پی این عالم هستند. دنیا و آخرت یکپارچه و بسیار مرتبط با یکدیگرند و هر دو ، یک عالم و یک جهان را تشکیل میدهند. 

بنابراین هر کس در هر لحظه در دنیا و همین طور در آخرت خود زندگی می کند .البته اگر کار ادامه داری انجام داده ایم که آثار آن در آینده مشخص و روشن میشود ، در آینده، آخرت ما نیز مطابق اثر آن کار ادامه دار ما ، آخرت ما هم تغییر خواهد کرد .بشر هم اکنون در آخرت گذشته خود بسر می برد و تک تک آدم ها درهر لحظه در آخرت گذشته خود هستند و برای بعضی ها که کارهای ممتد و ادامه داری انجام داده اند چه خوب و چه بد، آخرت آنها روز بروز تغییر خواهد کرد و بروز خواهد شد. 


این جهان کوه است و فعل ما ندا

سوی ما آید ندا ها را صدا


معنویت چیست و آدم معنوی کیست ؟


مهم ترین و شاخص ترین فرق انسان با حیوان در این است که انسان بوسیله ذهن و عقل و هوش خود می تواند از مطالعه روی واقعیت ها پی به حقیقت نهفته در زیر آنها ببرد. مثلا انسان از روی تعدد چیزها پی به وجود عدد می برد و حقیقت آن را کشف می کند. تعداد زیاد اشیاء موجود در جهان ، یک واقعیت است که همه می بینیم. انسان هوشمند آن را مورد مطالعه قرار داده و از روی آن پی به وجود حقیقت عدد برده است. در صورت و در ظاهر و در بیرون عدد وجود ندارد و دیده هم نمی شود. اما ما همه به حقیقت عدد واقفیم و آن را درک می کنیم و نمی توانیم آن را انکار کنیم. ما هر روز با حقیقت عدد سروکار داریم و در زندگی روزمره از آن بسیار استفاده می کنیم. 

حقایق دیگری هم در این عالم هست که انسان با دقت و تامل بر روی واقعیتها می تواند پی به وجود آنها ببرد. هوش و ذهن و عقل انسان خود یک حقیقت است که اگر چه دیده نمی شود اما ما می دانیم که وجود دارد. 

پس می توانیم بگوییم که حقیقت، نادیدنی ولی درک کردنی است که در ماورای اشیاء دیدنی است. 


حقیقت دیگری هم هست که انسان می تواند از روی مطالعه و مشاهده بر روی واقعیتهای این جهان درک کند و به آن پی ببرد، وجود یک سیستم هوشمند برتر در این عالم است که این هوش و قدرت برتر توسط انسان کشف شده و در طول تاریخ بسته به زبان های مردم اقوام مختلف نام های متفاوت بر آن گذاشته اند. مثلآ ایرانیها به آن خدا گفته و عرب ها به آن الله گفته اند. 

خدا حقیقت حقیقت هاست. حقایق دیگر همه مبتنی بر این حقیقت بزرگ اند. و اصلا باید گفت که حقایق این عالم همه متصل به این یکی هستند. اما ذهن ما که بر اساس زبان ما کار می کند و شکل گرفته، روی هر حقیقتی یک اسم خاص میگذارد. که چون این اسم ها در زبانهای مختلف فرق می کند، آدم ها نسبت به درک درست و یکسان از حقیقت با هم اختلاف نظر پیدا می کنند. مثلا حقیقت خدا یکی است اما درک آدم ها نسبت به حقیقت خدا با هم متفاوت است.

 زندگی یک واقعیت بزرگی است که از دل حقیقت بزرگ خداوند بیرون آمده است. به واقعیت هایی که از دل حقیقت بزرگ خداوند بیرون می آیند تجلیات هم گفته میشود. 

و دست آخر اینکه معنویت یعنی حقیقت گرایی. و آدم معنوی یعنی آدم حقیقت جو و حقیقت گرا و حقیقت خواه و حقیقت پذیر و حقیقت فهم. والسلام.


اگر ما به این حقیقت واقف باشیم که معنویت و معنا گرایی که هدف همه ادیان و از جمله دین اسلام است همان حقیقت جویی و حقیقت گرایی است و این حقیقت که خداوند حقیقت حقیقت ها و حقیقت زندگی است و ما همه بسوی او یعنی حقیقت زندگی در حرکتیم و به سوی او یعنی به سوی حقیقت زندگی باز می گردیم، از این پس تمام هم و غم خود را صرف حقیقت جویی و حقیقت گویی و حقیقت فهمی و حقیقت کاری می کنیم و حقیقت پوشی نمی کنیم و کفر نمی ورزیم و به چیزی جز حقیقت فکر نمی کنیم و نمی اندیشیم. 

خداوند در جای جای قرآن و از جمله در سوره والعصر فرموده سوگند به عصر که انسان در زیانکاری غوطه ور است مگر آنانکه به خدای بزرگ ایمان داشته باشند و اعمال صلح آمیز و کارهای نیکو انجام دهند و حقیقت مند و حقیقت گرا باشند و کارهای خود را با صبر و شکیبایی و آرامش انجام دهند. 

و با ترجمان حقیقی  اینکه به حقیقت زندگی یعنی خدا ایمان داشته باشند و کارهایشان را براساس حقیقت انجام دهند تا صلح آمیز و نیکو شناخته شود و نگرش شان حق مدارانه و حقیقت جویانه باشد و در این مسیر که مسیر حقیقت خواهی و حقیقت کاری است صبور و آرام باشند.



سوگند به عصر که انسان در زیانکاری و تبهکاری خلقت شده است. زیرا در فضای ذهن خود که فضای الهی است با استفاده از اختیار و آزادی که خداوند به او عطا کرده است یک منیت و من ذهنی برای خود درست می کند. این من ذهنی در ذهن انسان نباید از یک حداقلی بیشتر رشد کند و بزرگتر شود وگرنه آنچنان فتنه هایی بر می انگیزد که میتواند همه فضای ذهن و دل و وجدان انسان را آلوده کند و آن را پر از خشم و حسادت و استرس نماید.  پس باید مواظب باشیم که من ذهنی مان از یک حداقلی بیشتر رشد نکند و در همان اندازه که برای گذران امور حداقلی ما لازم ست باقی بماند. 


برای کوچک نگهداشتن من ذهنی و نفس اماره خود باید دائما به چهار چیز توجه داشته باشیم. آن چهار چیز عبارتند از : 

۱- ایمان خود را به خداوند بزرگ محکم و تقویت کنیم. 

۲- صالح باشیم. 

۳- حقیقت مند باشیم.

۴ - صبور و بردبار باشیم. 

تا بتوانیم ان شاالله فضای الاهی و حقیقت و معنویت را در خود گسترش دهیم و از مواهب آن که بزرگی و خرد و شادمانی و آرامش برای ماست برخوردار شویم.



بیایید حقیقت را دوست داشته باشیم و به آن عشق بورزیم و با آن یکی شویم. ولی اگر نمی توانیم باید شجاعانه تسلیم حقیقت شویم وگرنه حقیقت بدلیل تسلطی که بر جهان دارد ما را زیر پا له خواهد کرد و از بین خواهد برد. 

واقعیت ها همه بر پایه حقایق شکل گرفته و استوار میگردند و ریشه در حقیقت ها دارند و خداوند حقیقت حقیقت هاست و حقیقت زندگی خداست. ان الله علی کل شی قدیر.


جناب شهبازی عزیز ، بسیار متشکرم که با پاسخ آخرین ایمیل من مرا از اشتباه همیشگی ام بیرون آوردید. من همیشه فکر میکردم که ذهن ما و عقل ما برای خوب زندگی کردن کافی است و این ذهن است که میتواند بین ما و خدا و زندگی اتصال برقرار کند. چقدر اشتباه میکردم. ذهن ابزار و وسیله ای بیش نیست که خداوند و زندگی آن را در اختیار ما قرارداده تا با آن اگر بفهمیم و قدر بدانیم ، کار تسلیم به امر الاهی را بهتر و آسان تر و زیباتر انجام بدهیم . نباید از ذهن و عقل و مخصوصا من ذهنی انتظاری بیش از این داشته باشیم و اصل خود را و خداییت خود را فراموش کنیم. این خداوند است که برای ما کافی است نه ذهن که ابزاری بیش نیست. ذهن برای بشر لازم است ولی کافی نیست . خداوند ذهن را و عقل را به ما عطا فرموده که با آن به او نزدیک و به هشیاری او تبدیل شویم. ولی من همیشه ذهن و عقل را در جایگاه برابر و حتا بالاتری از خدا قرار میدادم و با خودم می‌گفتم این ذهن است که بشر را به این حد از توانایی و پیشرفت رسانده ، غافل از اینکه اگر بشر به خداوند و زندگی توجه میکرد و او را اصل قرار میداد و از ذهنش در راستای خرد الاهی و در کمک به راههای زندگی استفاده میکرد بشر الآن در جایگاه بسیار بالاتر و والاتری قرار داشت و اینقدر بدبختی و ظلم و جنایت زمین را پر نکرده بود. و احساس شادمانی و بزرگی و عشق همه جا را و قلوب بیشتر آحاد بشر را پر کرده بود

سپاس از راهنمایی های نورانی و روشنگر شما 

شاد و سلامت و پاینده باشید


غلام همت آنم که زیر چرخ کبود 

ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

تنها خداست که به هیچ کس و هیچ چیز تعلق خاطر و وابستگی ندارد و بنابراین کاملا آزاد است. 

 انسانها همه کم و بیش به چیزها و اشخاص تعلق خاطر و وابستگی دارند. مثلا پدر و مادر به فرزندان و فرزندان به پدر و مادر تعلق خاطر و وابستگی دارند و این تعلق خاطر و وابستگی در بعضی از ما آنقدر زیاد است که غیر از اشخاص شامل اشیاء و مادیات هم میشود. مثل پول و خانه و ملک و ماشین و دیگر اشیاء و وسایل زندگی. 

هر کس هر چقدر تعلق خاطر و وابستگی اش به اشخاص و اشیاء بیشتر باشد از خدا دور تر است و بر عکس هر کس تعلق خاطر و وابستگی اش به اشخاص و اشیاء کمتر باشد به خدا نزدیک تر است. 

هر چه وابستگی و تعلق خاطر در انسان بیشتر باشد، آرامش در او کمتر و هیجانات در او بیشتر است. بعبارتی آزادی و خداییت در انسان با آرامش او نسبت مستقیم و با هیجانات او نسبت عکس دارد. 

مثلا اگر آزادی و خداییت در انسان ۱۰۰ درصد شود ، آرامش او هم به ۱۰۰ درصد ولی هیجانات در او به صفر درصد میرسد. 

A = آرامش = آزادی

H = هیجانات

A + H = 100%

 هیجانات در انسان دو گونه اند : هیجانات مثبت و هیجانات منفی

هیجانات مثبت شامل : احساس قدرت و برتری ، پیروزی، غرور و افتخار و . . .

و هیجانات منفی شامل : احساس ترس و خشم و کینه و نفرت و حسادت و حقارت و . . .

آثار هیجانات مثبت در انسان خنده و شادی و آثار هیجانات منفی در او گریه و غم و اندوه است. 


انسان برای اینکه از دست هیجانات منفی و مخرب خود راحت شود و کمتر در معرض آثار زیانبار آن قرار بگیرد بنا به گفته عرفا و دانشمندان اسلامی باید منیت و کبر و غرور را در خود از بین ببرد یا به حداقل برساند و من ذهنی خود را تا میتواند کوچک نگه دارد. لازمه این کار هم این است که به مادیات و نعمات دنیوی اهمیت ندهد و یا کم اهمیت بدهد و در حد رفع نیازهای حیاتی حداقلی و فقط برای خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج و کسب درآمد و کار دنبال مادیات باشد و زیاده بر این مقدار نباشد و زیاده خواه و حریص نباشد و به این حداقل که لازم و ضروری است قناعت کند. و بیشترین تلاش و کوشش خود را برای رشد اخلاقی و صفات الاهی در خود بکار ببرد و بیشتر به خدمت به دیگران و کلا مخلوقات خدا و زندگی بپردازد و هدف خود را آبادسازی و آسان سازی و زیباسازی در دنیا قرار دهد. و برای منافع و مصالح عمومی مردم و جامعه همت بگمارد و اوقات خود را صرف کند تا امکانات شادی و آرامش و رفاه و آسایش مردم را در جامعه فراهم آورد و تا می تواند از درد و رنج و اندوه دیگران بکاهد. 

بعبارت قرآنی از طریق ایمان به خداوند یکتا و بزرگ و مهربان به کارهای خیرخواهانه و عام المنفعه و نیک و صالح بپردازد و براساس حق و حقیقت و راستی و درستی حرکت کند و در این مسیر به صبر و پایداری توجه کافی داشته باشد و آن را در تمام امور زندگی بکار ببرد و رعایت کند.


غلام همت آنم که زیر چرخ کبود 

ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

تنها خداست که به هیچ کس و هیچ چیز تعلق خاطر و وابستگی ندارد و بنابراین کاملا آزاد است. 

 انسانها همه کم و بیش به چیزها و اشخاص تعلق خاطر و وابستگی دارند. مثلا پدر و مادر به فرزندان و فرزندان به پدر و مادر تعلق خاطر و وابستگی دارند و این تعلق خاطر و وابستگی در بعضی از ما آنقدر زیاد است که غیر از اشخاص شامل اشیاء و مادیات هم میشود. مثل پول و خانه و ملک و ماشین و دیگر اشیاء و وسایل زندگی. 

هر کس هر چقدر تعلق خاطر و وابستگی اش به اشخاص و اشیاء بیشتر باشد از خدا دور تر است و بر عکس هر کس تعلق خاطر و وابستگی اش به اشخاص و اشیاء کمتر باشد به خدا نزدیک تر است. 

هر چه وابستگی و تعلق خاطر در انسان بیشتر باشد، آرامش در او کمتر و هیجانات در او بیشتر است. بعبارتی آزادی و خداییت در انسان با آرامش او نسبت مستقیم و با هیجانات او نسبت عکس دارد. 

مثلا اگر آزادی و خداییت در انسان ۱۰۰ درصد شود ، آرامش او هم به ۱۰۰ درصد ولی هیجانات در او به صفر درصد میرسد. 

A = آرامش = آزادی

H = هیجانات

A + H = 100%

 هیجانات در انسان دو گونه اند : هیجانات مثبت و هیجانات منفی

هیجانات مثبت شامل : احساس قدرت و برتری ، پیروزی، غرور و افتخار و . . .

و هیجانات منفی شامل : احساس ترس و خشم و کینه و نفرت و حسادت و حقارت و . . .

آثار هیجانات مثبت در انسان خنده و شادی و آثار هیجانات منفی در او گریه و غم و اندوه است. 


انسان برای اینکه از دست هیجانات منفی و مخرب خود راحت شود و کمتر در معرض آثار زیانبار آن قرار بگیرد بنا به گفته عرفا و دانشمندان اسلامی باید منیت و کبر و غرور را در خود از بین ببرد یا به حداقل برساند و من ذهنی خود را تا میتواند کوچک نگه دارد. لازمه این کار هم این است که به مادیات و نعمات دنیوی اهمیت ندهد و یا کم اهمیت بدهد و در حد رفع نیازهای حیاتی حداقلی و فقط برای خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج و کسب درآمد و کار دنبال مادیات باشد و زیاده بر این مقدار نباشد و زیاده خواه و حریص نباشد و به این حداقل که لازم و ضروری است قناعت کند. و بیشترین تلاش و کوشش خود را برای رشد اخلاقی و صفات الاهی در خود بکار ببرد و بیشتر به خدمت به دیگران و کلا مخلوقات خدا و زندگی بپردازد و هدف خود را آبادسازی و آسان سازی و زیباسازی در دنیا قرار دهد. و برای منافع و مصالح عمومی مردم و جامعه همت بگمارد و اوقات خود را صرف کند تا امکانات شادی و آرامش و رفاه و آسایش مردم را در جامعه فراهم آورد و تا می تواند از درد و رنج و اندوه دیگران بکاهد. 

بعبارت قرآنی از طریق ایمان به خداوند یکتا و بزرگ و مهربان به کارهای خیرخواهانه و عام المنفعه و نیک و صالح بپردازد و براساس حق و حقیقت و راستی و درستی حرکت کند و در این مسیر به صبر و پایداری توجه کافی داشته باشد و آن را در تمام امور زندگی بکار ببرد و رعایت کند.

انسان هر کاری می‌کند با ذهنش انجام میدهد، و خداوند در آخرت همه اعمال و رفتار ما را با ترازوی عدالت ش می سنجد و به ما پاداش میدهد یا مواخذه می کند، پس می توان گفت که ذهن انسان یعنی تمام انسان.

ذهن تصویرساز و تصویرکار ما

کرده هم آباد هم خراب او کار ما

با منش(من ذهنی اش) او خرابم می کند

با خرد می سازد او دنیای ما

تا که ما به کدام راهش بریم

راه یزدان یا به آن اوهام ما


من ذهنی، شخصیتی است که ما با ذهن خود برای خود می سازیم. مثلا اگر کسی از ما بپرسد تو کیستی؟ در پاسخ ما بعد از گفتن ناممان می گوییم پدر و مادر من فلانی اند، فرزندان من، کشور من، کار من، تحصیلات من، ثروت من، عقاید و افکار و اندیشه های من و من های فراوان دیگر که بصورت فکر در ذهن ما ذخیره شده اند را ردیف می کنیم. غافل از اینکه اینها ما نیستیم، اینها داشته ها و دارایی های ما هستند که بتدریج بدست آورده ایم و یا شده ایم و به ما تعلق دارند و ما به آنها علاقه داریم. اینها اصل بودن ما نیستند ، اینها فقط شدن های ما هستند. اصل ما وجود و بودن ماست، نه تعلقاتمان. و این سوال اساسی همیشه مطرح است که آیا واقعا ما تعلقاتمان هستیم؟ من بدون تعلقاتم چیستم و یا کیستم؟

اگر ما بدون تعلقاتمان هیچ چیز و یا هیچ کس نیستیم. پس ما یک من ذهنی تمام عیار هستیم و من واقعی و وجود حقیقی مان که جزیی از زندگی و وجود و تجلی خداوند بزرگ است را فراموش کرده ایم. 

این جزو زندگی که تجلی خداوند بزرگ در جهان  و در روی کره زمین است، من اصلی ماست که ما همیشه و یا بیشتر اوقات آن را فراموش می کنیم. و بجای آن من ذهنی ، خود را بجای آن برای خود فرض می کنیم و خودمان را با آن می شناسیم. 

این بزرگترین اشتباهی است که انسانها در زندگی می کنند و من ذهنی خود را که یک شخصیت توهمی و فکری است در زندگی شان به رسمیت می شناسند، اما من اصلی خود را که بخشی از زندگی است و از تجلیات خداوند است را فراموش می کنند و به رسمیت نمی شناسند. 

همین اشتباه عمومی که متاسفانه عموم انسانها انجام می دهند و با این اشتباه زندگی می کنند و می میرند، باعث شده تا ما انسانها دچار مشکلات فراوانی در زندگی شخصی و اجتماعی شویم و با همدیگر درگیر شویم و بستیزیم.



ما به عنوان کودک اول از همه و بیش از هر چیز در این دنیا خودمان را دوست داریم و انتظار داریم که دیگران هم ما را دوست بدارند. و دوست داشتن دیگران نسبت به خودمان را هم در این میدانیم که اولا آنها بی چون و چرا به حرفمان گوش کنند و هر حرفی میزنیم تایید کنند و ثانیا هر چیزی را که می خواهیم و می طلبیم، آنها در اسرع وقت و به بهترین وجه ممکن برایمان تهیه و در اختیارمان قرار دهند. تا ما شاد شویم و احساس خوشبختی کنیم و گرنه احساس ناکامی و بدبختی می کنیم. 

آیا بعد از پشت سر گذاشتن دوران کودکی، ادامه این نگرش و این انتظار از زندگی و دیگران درست است؟ 

اینکه می گویند کودکان معصوم به دنیا می آیند، درست است، اما درست تر آن است که بگوییم : کودکان معصوم و نادان و بالقوه گناهکار به دنیا می آیند زیرا همین نادانی با نگرش کودکانه که همه چیز می خواهد و روز به روز دامنه خواسته هایش گسترده و گسترده تر میشود و انتظار دارد که دیگران خواسته های بی حد و اندازه او را بی چون و چرا برآورده سازند، باعث میشود تا استعداد فراوانی  برای لغزش و گناهکار شدن داشته باشد.

 پس میتوان گفت کودک انسان با ۳ ویژگی با به عرصه حیات میگذارد ، نادان، معصوم و بالقوه گناهکار و همین آمادگی و استعداد فراوان گناهکاری در او باعث میشود که کار تربیت و هدایت او فوق العاده دشوار شود.


کارکرد عرفان و عدالت در جامعه
اخلاق یا عرفان برای این است که انسانها از درون سالم تر شوند و از نظر روانی بهبودی پیدا کنند. و این کار فقط از درون و به میل خود شخص می تواند انجام شود.
اما عدالت و قانون و ت برای این هدف است که انسانها را از بیرون طوری کنترل نماید و هدایت کند که قادر نباشند و یا نتوانند به همدیگر صدمه بزنند و ضرروزیان وارد کنند.
هر دو این تمهیدات و هر دو این فضاها و تفکرات برای رشد و تعالی و تکامل انسان لازم اند و یکی بدون دیگری ممکن نیست یا کم تأثیر است.
در اخلاق و عرفان دینی، انگیزه بهتر شدن و بهبود یافتن، الاهی است یعنی این عشق، الاهی است و افراد عاشق به هر قیمتی و به هر سختی سعی می کنند که برای نزدیک شدن به معشوق(خدا) روی خود کار کنندو خود را آماده حضور در کنار معشوق نمایند. چون اعتقاد به زندگی جاویدان دارند و جنس خود را از جنس معشوق و خدا که حیئ لایموت است می دانند.
از طرفی فقط انسانهایی که عاشق باشند و عشق الاهی در سر داشته باشند قادرند عدالت را در روی زمین برپا کنند. در غیر این صورت عدالت آنطور که باید و شاید محقق نخواهد شد و جامعه مبتلا به گرفتاری‌های عدیده ای می‌شود که اکنون دنیا گرفتار آن است.


حقیقت و خرافه

حس های پنجگانه ما انسانها واقعیت ها و اتفاقاتی را که روی میدهند حس می کنند و تصویر یا تاثیر آن را در ذهن ذخیره می کنند. ذهن قابلیت این را دارد که با بررسی تصاویر واقعیت ها، حقیقت زیرین و پشت پرده آنها را که نامش علم است کشف کند. بنابراین کار ذهن فهم حقیقت و حقایق است.
اگر اینطور است پس چرا بعضی از آدم ها بجای اینکه به حقیقت روی آورند به خرافه روی می آورند؟
این به این دلیل است که ذهن این قابلیت را هم دارد که بجای تصویر برداری از اتفاقات و واقعیت ها، خودش تصویر بسازد و به اصطلاح تصویر جعل کند که به آن تخیل می گوییم. تخیلات تصویرهایی هستند که خود ذهن بدون اینکه واقعیت مربوط به آن را دیده باشد از پیش خودش و با خلاقیتی که دارد جعل می کند و آنها را مبنای فهم حقیقت در نظر میگیرد و بدین ترتیب است که خرافه و غیر حقیقت در ذهن ایجاد میگردد. بنابراین هر کجا که ذهن براساس تخیلات و توهمات و نه براساس واقعیات چیزی را فهم کند، آن چیز خرافه است، نه حقیقت.
استدلال کردن ذهن براساس واقعیات و کشف و فهم حقیقت را فلسفه می گویند.


ذکر واقعی خدا چیست؟
در توضیح آیه : الا بذکر الله تطمئن القلوب می توان گفت که خداوند خود را در آفرینش این جهان، متجلی و آشکار ساخته است. یعنی خداوند با آفریدن این دنیا و اشیاء و موجودات آن خود را آشکار نموده است. خداوند خود را در موجودات زنده بیشتر از اشیاء دیگر ظاهر ساخته و بطریق اولی در انسان خیلی بیشتر از سایر موجودات زنده خود را آشکار نموده است. به همین دلیل است که در متون دینی آمده، خداوند انسان را بیش از هر چیز دیگر شبیه به خود آفریده است.
اگر انسان به این مطلب خوب توجه کند و خود را در این دنیا بیش از هر چیز به خدا نزدیکتر احساس کند و در هر کاری که می خواهد انجام دهد، از فکر کردن تا حرف زدن و مخصوصا عمل کردن به این بیندیشد که آیا این فکری که من الآن می‌کنم و این حرفی که من الآن می خواهم بزنم و این کاری که الآن میخواهم انجام دهم با نظر خدا و با خدائیت موجود در درون من، که حاظر و ناظر بر افکار و گفتار و اعمال من است، مطابقت دارد یا خیر، این می‌شود ذکر واقعی خدا، و گرنه ذکر گفتن تنهای زبانی که ما به عمق معنای آن توجه نداشته باشیم و احساس خدائیت را در درون خود فعال و آشکار نکنیم، ذکر خدا نیست و موجب اطمینان قلب و آرامش ما نخواهد شد.


دینداری عاقلانه
فرض کنید شما مقدار قابل ملاحظه ای پول در بانک دارید که مبلغ آن در دفترچه بانکی تان درج شده و دفترچه را هم در جایی نگهمیدارید. اگر کسی مدعی شد که شما هیچ پولی ندارید و فقیر هستید آیا شما از دست او عصبانی میشوید و به او ناسزا می گویید؟ طبیعتا خیر، چون شما مطمئن هستید که پول دارید و پولتان در جای مطمئنی محفوظ است. بنابراین در دلتان به نادانی آن شخص می خندید و از او دوری می کنید. این برخورد عاقلانه با افراد جاهل است.
حالا فرض کنید کسی راجع به خدا، دین و مقدسات شما چنین اظهار نظری بکند و همه چیز را انکار کند، مثلاً بگوید خدا وجود ندارد یا دین بدرد نمی خورد یا مقدسات دروغ و بی معنا هستند. اگر شما عکس العملی غیر از عکس العمل عاقلانه بالا داشته باشید، شما هم مثل او جاهل و نادان هستید.
بنابراین قتل منکران دین و کافران و کسانی که مقدسات ما را مورد استهزاء و اهانت قرار میدهند، کار عاقلانه ای نیست و نباید انجام شود. و حتا نباید به آنها توهین شود یا به زندان انداخته شوند.باید نسبت به آنها بی تفاوت بود و توجهی به آنها نکرد.


روان شناسی خودمانی

در این دنیا هر چیزی در یک فضایی قرار دارد. مثلاً زمین و ماه و خورشید و کرات دیگر در فضایی بنام آسمان قرار دارند. آسمان از جنس کرات خود نیست. آسمان هیچ چیز نیست. خالی خالی است. ولی این قابلیت و خاصیت را دارد که اشیاء و کرات داخل خود را طوری نگه دارد که آنها بتوانند به زندگی و حیات خود ادامه دهند.
عقل ما هم در یک فضا و آسمانی وجود دارد بنام ذهن. ذهن ما فضا و آسمان عقل ماست. عقل ما انرژی یا هوش لازم خود را از آسمان ذهن ما دریافت می کند و آن را تبدیل به هوش خاص خود می کند. هوش موجود در آسمان و فضای ذهن ما از نوع هوش عمومی یا هوش همه جانبه یا هوش خدایی است اما این هوش وقتی تبدیل به هوش انسانی و عقل ما میشود، هوش یکجانبه و خاص خود ما میشود، که فقط و فقط به خودش توجه دارد و خودش را دوست دارد. عقل ما اگر به عقل های افراد دیگر هم توجه داشته باشد نسبی و در حد کمتر و ضعیف تر از توجه به خود است. این توجه به خود در عقل ما مطلق است.



در این دنیا هر چیزی در یک فضایی قرار دارد. مثلاً زمین و ماه و خورشید و کرات دیگر در فضایی بنام آسمان قرار دارند. آسمان از جنس کرات داخل خود نیست. آسمان هیچ چیز نیست. خالی خالی است. ولی این قابلیت و خاصیت را دارد که اشیاء و کرات داخل خود را طوری نگه دارد که آنها بتوانند به زندگی و حیات خود ادامه دهند.
عقل ما هم در یک فضا و آسمان و نظامی قرار دارد بنام ذهن. ذهن ما فضا و آسمان یا نظام یا سیستم عقل ماست. عقل ما انرژی یا هوش لازم خود را از آسمان ذهن ما دریافت می کند و آن را تبدیل به هوش خاص خود می کند. هوش موجود در آسمان و فضای ذهن ما از نوع هوش عمومی یا هوش همه جانبه یا هوش خدایی است اما این هوش وقتی تبدیل به هوش انسانی و عقل ما میشود، هوش یکجانبه و خاص خود ما میشود، که فقط و فقط به خودش توجه دارد و خودش را دوست دارد. عقل ما اگر به عقل های افراد دیگر هم توجه داشته باشد نسبی و در حد کمتر و ضعیف تر از توجه به خود است. این توجه به خود در عقل ما مطلق است.



جمله مهمان اند در این عالم ولی
کم کسی داند که او مهمان کیست

انسان وقتی به این دنیا می آید ما نند مهمانی است که خداوند او را با یکدست لباس نو بنام بدن و یک مغز کوچک و ساده و البته خالی و آکبند بنام عقل و یک دستگاه حال سنج خیلی حساس به این مهمان خانه بزرگ یعنی دنیا می فرستد و یک دعایی هم می خواند و به او فوت میکند و به او می‌گوید :

 ببین عزیزم من تو را به این مهمانی می فرستم که با مهمان های دیگر آشنا شوی و از این مهمانی لذت ببری و کیف کنی. و چند سالی در حد یک عمر آنجا در کنار مهمان های دیگر زندگی کنی. از آنها خیلی چیز ها یاد خواهی گرفت. با آنها همکاری کن و باهم خوب باشید. دوره مهمانی که تمام شد دوباره پیش خودم بر میگردی و برای من تعریف میکنی ببینم چیکار کردی. و به او نصیحت می کند مبادا در این مهمانی کارهای بد و ناپسند انجام دهی و به خودت و دیگران ضرر بزنی که اول خودت آسیب می بینی و دیگران هم اذیت خواهند شد. انسان به خدا می گوید :

آخدا من جایم همینجا در شکم مادرم خوب است و به اندازه کافی لذت می برم. دوست ندارم به مهمانی یا هر جای دیگری بروم. خدا به او می‌گوید : نه عزیزم تو نمی توانی اینجا بمانی. اینجا هم یک مهمانی بود که دیگر تمام شد. تو باید حتمن به مهمانی دنیا که مهمانی بزرگتری است بروی و انسان بالاخره با اکراه قبول می کند و به این دنیا می آید.

انسان وقتی به دنیا می آید ناگهان وحشت می کند و می زند زیر گریه و آنچنان داد و بیداد راه می اندازد که همه مهمان های دیگر را زابراه می کند. چند ساعتی که گذشت آرام میگیرد و می بیند که نه اینجا هم بد نیست و می تواند بماند. ولی متأسفانه تمام نصیحت های خدا و قول و قرار هایی که با او گذاشته بود از یادش میرود و همه را بکل فراموش می‌کند و محو تماشای مهمان های قدیمی که در اطراف او جمع شده اند میشود.



هر یک از ما در وجودمان دو من یا دو شخصیت داریم. یکی من ذهنی که با عقل جزئی ما فکر میکند و تصمیم میگیرد. و دیگری من اصلی یا من واقعی که با عقل کلی و خرد الاهی فکر میکند و تصمیم میگیرد.
 من ذهنی افقی، خوابیده و مرده است که متکی و سوار بر زمان است. زندگی اش از زمان تولد شروع می‌شود و به زمان مرگ ختم می‌شود. اما من اصلی عمودی و زنده است و با زمان هیچ کاری ندارد. متکی و سوار بر این لحظه یعنی لحظه حال است و چون همیشه این لحظه است پس تا بی نهایت ادامه دارد و همیشه زنده است. به همین دلیل سرپا و عمودی است یعنی هیچگاه نمی میرد. مثل خدا که همیشه بوده و هست و خواهد بود.
اما من ذهنی بر زمان متکی و در زمان گذشته و زمان آینده حرکت میکند و چون در زمان حال  نیست پس مرده است. زندگی اش یا بهتر است بگوییم مردگی اش محدودیت زمانی دارد و دائماً استرس این را دارد که نکند از زمان بمیرد و یا نگران این است که از این چیزهایی که ظاهراً دارد و با زحمت بدست آورده و نگهداری میکند چیزی را از دست بدهد. یا کسی از وابستگان یا باورهای فکری و عقایدش را از دست بدهد. من ذهنی مرگ اندیش است، به چیزهای دنیوی مثل مال و فرزند و عقیده و باور فکری وابسته است و به چیز های آفل و میرا دلخوش است و دل می بندد. و اگر یکی از این ها را از دست بدهد انگار تکه ای از وجودش را از دست داده، غصه می خورد و درد میکشد.
اما من اصلی چون عمودی و زنده است مثل شیر قوی و شاداب است چون پا به پای خدا حضور دارد و از هیچ کس و هیچ چیز نمی ترسد. در زمان نیست که بترسد و نگران باشد که زمانش تمام بشود، در لحظه صفر یعنی همین الآن و همین لحظه هست. و چون این لحظه همیشگی و ابدی و زنده است، او هم همیشه هست و زنده است و جاویدان است و ثابت و آرام و ساکن و بدون تغییر است.
من اصلی و من عمودی چون خارج از زمان است، من ذهنی نمی تواند او را ببیند و حسش نمی کند، مثل ماهی که در آب هست و آب به او احاطه دارد ولی او آب را نمی بیند و درک نمی کند. اما من اصلی هم خودش را می بیند و من ذهنی را. چون به خودش آگاه است و به آنچه که بر او احاطه دارد مسلط و آگاه است. من ذهنی اگر چه انرژی و جوهر زندگی(مردگی) موقتش را که هشیاری است از من اصلی میگیرد ولی باز هم نمی تواند من اصلی را ببیند چون من اصلی در زمان گذشته و آینده نیست، در این لحظه است و من ذهنی نسبت به این لحظه کور است.
شکل من اصلی و من ذهنی را میتوان مثل علامت بعلاوه در نظر گرفت که خط عمودی، من اصلی و خط افقی، من ذهنی است.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

توليد کننده انواع رنگ ترافيک موج دریا A P H E L I O N بیایی و با ظهورت دل همه را خوشحال کنی کلر استخر، قرص کلر استخر دوربین مداربسته هایلوک گردشگران طراحي سايت اختصاصي - طراحي سايت حرفه اي - سئو سايت برگزاری مراسم عروسی